نیلوفر مردآب دلدآدگی به ابدیت پیوست .

اخرین حرف تو چیست؟

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!


یک طرف پنجره ها!


در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟


حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

تو

من از تمام آسمان يك باران را مي خواهم

و از تمام زمين يك خيابان را

و از تمام تو يك دست

كه قفل شود در دست من

 

دوستت دارم

پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد
من زرد می شوم
و تا کفشهای رفتنت جفت می شود
غریب می مانم
و نیلوفرانه دوستت دارم
نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه
دوستت دارم.....

آرزو دارم...

پشت هر کوه بلند

سبزه زاریست پر از یاد خدا

و در آن باغ کسی می خواند

که خدا هست ، دگر غصه چرا؟

آرزو دارم

خورشید رهایت نکند

ظلمت شام ، سیاهت نکند

و تو را از دل آن کس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند

+ بابت تاخیر زیادم معذرت می خوام . اگه بتونم از این به بعد زود زود اپ می کنم

آب را گل بکنیم

آب را گل بکنیم

آه سهراب ببخش

بین دنیای من و هستی تو

بین مشروب من و مستی تو

صد هزاران قدم و پاره قدم فاصله است

تو و یک رخت سپید همه احساس و امید

من و یک جامه و یک روی سیاه و کنون موی سپید

تو پر از عشق و هیاهو و صفا

من گرفتار سکوت

تو و دنیای قشنگ و زیبا

من اسیر برهوت

ده بالایی دوران قشنگت سهراب

آب را روشن و زیبا دیدند

و بر ان رود روان همچو دلهای قشنگ خودشان

روشنی بخشیدند

ده بالایی ما سهرابا ده نامردی و نیرنگ و ریاست

وز دل هر مردش بوی سنگین تعفن به هواست

آب را گل بکنیم

سهم من از کفتر تو فضله ای پست چو نامردان است

و من مانده به آن نان فرورفته در آب

از تن خسته و درویش تو محتاج ترم

و چو کوزه بدان دست لطیف

پر از ان آب سفالین گردد

تشنه ای را زندگی می بخشد

و من از هر چه حیات است تنفر دارم

و کنون سهرابا اگر از بهر من در حسرت و در صدد نفرینی

نفرین کن من به نفرین عزیزان همه عادت دارم

ولی این بار عزیز این صدای سخن یک مرد است هر کجا رودی و آبی دیدم

من از امروز از این لحظه و دم

به خدا قسم که گل خواهم کرد

آب را گل بکنیم

شــــــــبگردی می‌کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم شــــــــــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد

عنوان ندارد

باید بخندم...

و فراموش کنم شناسنامه ام در مویرگهای تو باطل شده است

و فراموش کنم موریانه ها

تکه تکه ارزوهایم را به گور برده اند

بی تو

بی تو

لحظه ها میــــ گذرند ...

دیگر شمـار لحظه هایی که بیـــــــ تو تلف شده اند را نمــــــ دانم ...

بیــــــ تو مشرق آسمانم خاموش است ...

شبم تاریک و طولانیست ...

و من

تنها به هوایـــــــــ تماشایــــــــ طلوع چشمان توست

که چشمــانم را هنوز نبسته ام ...

 

عشق من گریه چرا؟

عشق من گریه چرا؟

تو که در گوشه ی دل جا داری

تو که من را داری

من که تنها خوشی ام

فقط ان غنچه لبخند تو است

من که جان می دهم از هر سخنت

ما خدا را داریم

و تو باز می گویی

که چرا غصه همیشه همراه من است

و تو را گویم من

که اگر هست تو را عشق به من

پس چرا؟ غصه چرا؟

این همه شادی عشق

این همه شوق وصال

پس چرا؟ تو بگو غصه چرا؟

ما که هر لحظه ز عشق

مست و مدهوش شویم

و بگوییم خدا

ای خدا شکر تو را

پس دگر غصه چرا؟

تو که خود می دانی

که خدا هست که دستی بکشد بر سر ما

پس دگر هستیه من گریه چرا؟

 

گریه کن

گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره

سر بده آواز هق‎هق خالی کن دلی که تنگه

بزا پروانه احساس دلتو بغل بگیره

بغض کهنه‎رو رها کن تا دلت نفس بگیره

نکنه تنها بمونی دل به غصه‎ها بدوزی

تو بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی

گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره

خــــــدا

 

خـــدا آن حـــس زیـــبـــایـــیـــســـت کـــه در تـــاریـــکـــی صـــحـــرا

زمـــانـــی کـــه هـــراس مـــرگ مـــی دزدد ســـکـــوتـــت را

یـــکـــی مـــثـــل نـــســـیـــم ســـرد مـــی گـــویـــد:

" کـــنـــارت هـــســـتـــم ای تـــنـــهـــا"

و دل آرام مـــی گـــیـــرد..... 

 

 

دوباره عاشقت میشم

   هنوزم فرصتی مونده هنوزم میشه برگردی

اگر مثله منه تنها تو این شبهارو سر کردی

تمام لحظه های من تو رویای تو سر میشه

هنوزم با خیال تو شبای من سحر میشه

بیا برگرد تا چشمات حریمه عشقمون باشه

بزار این بغض بی وقفه تو آغوش خودت واشه

اگه دیروز برگرده تو بازم رد شی از پیشم

به چشمات خیره میمونم دوباره عاشقت میشم

باورش سخته

باورش سخته عزیزم،که دیگه پیشم نباشی
 
که دیگه نیای کنارم،سایه سار من نباشی

باورش سخته عزیزم که چشام بی تو بمونن

بی تو و چشمای نازت،شعر فردا رو بخونن

باورش سخته عزیزم که بری تو اوج ابرا
 
حس کنی که باز عزیزی،اما موندی ته دریا

باورش سخته عزیزم تو دیگه دوسم نداری

دیگه تو اون دل دریات واسه من جایی نداری
 
باورش سخته عزیزم که میخوای بری دوباره

منو باز تنها میزاری با همون ماه و ستاره

باورش سخته عزیزم میخوای آزرده بشم من؟

هی میگی منو نمیخوای تا که دیوونه بشم من؟
 
باورش سخته عزیزم دل من خیلی شکسته

ولی باز عاشق ترینه،اون خودش رو به تو بسته

باورش سخته عزیزم که با اینهمه صبوری

هی بگی میای یه روزی،اما بازم دور دوری

باورش سخته عزیزم باور اینهمه سختی

باور اینکه میمونی،اما خیلی وقته رفتی
 
 

بی تو دنیارو نمی خوام

توکه آیه های عشقت واسه من پر از ترانست

راز زندگی تو بودی عشق و عاشقی بهانست

تو وجودمو گرفتی پر شد از تو تارو پودم

نمیشد ازت جدا شم تو نبودی من نبودم

تو تمومه لحظه هامی هر نفس هر دم باهامی

کاش میشد باشی کنارم حتی لحظه جدایی

با شی اینجا پیش چشمام چشم به چشم نه توی رویام!

اینو گفتم باورت شه بی تو دنیا رو نمی خوام

مرا رها کرد

شبی غمگین

شبی بارانی و سرد

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنها و غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستنم را نفهمید

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

 

تو بیا

خسته ام از اين هياهو،توبياكمي وفاكن

باعبور چون بهارت به دلم پنجره واكن

بيافانوس شبم باش وقت ترديد ستاره

تانگاهت مثل بارون تو چشاي من بباره

پر ازخيال بارون،مثل يك دشت شقايق

كاش توي لحظه ديدار، نمي زدنبض دقايق

شاید

به من چیزی بگو شاید / هنوزم فرصتی باشه

هنوزم بین ما شاید /  یه حس تازه پیداشه

یه راهی رو به من باز کن /  تو این بیراهه بن بست

یه کاری کن برای ما / اگر مایی هنوزم هست

به من چیزی بگو از عشق / از این حالی که من دارم

من از احساس شک کردن / به احساس تو بیزارم

تو هم شاید شبیه من / تو این برزخ گرفتاری

تو هم شاید نمیدونی / چه احساسی به من داری

 

 

ماه من

ماه من ، غصه چرا ؟!ا
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !ا
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !ا
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !ا
ماه من غصه چرا !؟!ا
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !ا
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ؟ا
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !ا
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ؟ا
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ؟ا

 

تو بیا

 

اگر از وسعت تنهایی من می پرسی

به بلندای خیال،به بلندای فرو ریختن قطره اشکی از دل

و به عمق وحشت،وحشت از آنچه حقیقت دارد

وحشت از من بی تو،وحشت از تو بی عشق

وحشت از عشق بی ما ....

شرق تنهایی من رو به سوی افق غم دارد

غرب تنهایی من پشت این تکرار است

اگر از وسعت تنهایی من دانستی

تو بیا

تو بیا تا که به دست احساس پر کنیم صفحه خالی نیاز

تا که این شمع خیال برود رو به زوال

 

دلتنگ

دلتنگ لحظه هایی ام که می روند

دلواپس روزهایی ام که می آیند

بغض راه گلویم را بسته و اشک مجال دیدن نمی دهد

کاش کسی عاشق نیلوفر مرداب تنهایی می شد قبل از انکه پر پر شود

 

بیا

دیگر نمی خواهم صدای ملامت را از حنجره ی شقایق های وحشی بشنوم.

من تو را می خواهم.

من دست سبز تو را برای شکوفایی گل های وجودم می خواهم.

بیا که اشک هایم بهانه ی تو را می گیرند.

بیا که پریان احساسم پرواز را فراموش کرده اند.

بیا که حوریان اشک هایم قسم خورده اند که راه قدمهایت را نمناک کنند.

بیا........

 

برای تو

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم .

مهربانم، ای خوب

مهربانم، ای خوب ! یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است

مهربانم ای خوب! یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است :زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد


مهربانم ای خوب! یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم ای خوب! یک نفر هست که با تو تک و تنها با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی .

چترمان خداست

 من اندوه خويش را با شادي هاي مردمان عوض نمي کنم و خوش ندارم اشکي که اندوه را از ژرفاي وجودم جاري کرده ، مبدل به لبخند شود.
 آرزو دارم زندگي ام ، اشکي باشد و لبخندي ؛ اشکي که دلم را صفا بخشد و اسرار و پيچيدگي هاي حيات را به من بياموزد ؛ اشکي که با آن شريک اندوه دل سوختگان گردم ؛ و لبخندي که سرآغاز سرور و شادماني ام باشد. مي خواهم در اشتياق ، بميرم ؛ اما با دلمردگي زنده نباشم 
دوست دارم ژرفاي وجودم ، تشنه ي محبت و زيبايي باشد ، زيرا نظر کردم و دريافتم که کم خواهان دون همت ، نگون بخت ترين مردمان اند و از همه به زندان ماديات نزديک تر ؛ و گوش سپردم و بشنيدم که ناله ي مشتاقان آرزومند ، از طنين سه گاه و چهار گاه خوش تر است . 
 بگذار سرنوشت هر راهي را مي خواهد برود ما راهمان جداست اين ابرها تا مي توانند ببارند ما چترمان خداست 


من تنها نیستم

 من تنها نیستم

اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من...

 
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم
 

دعا می کنم که

دعا می کنم که هیچ گاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرکهای باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگی ات دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگی ام تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن، دعا کن که خورشید آسمان زندگی ام هرگز غروب نکند

چشمها را باید شست

سهراب تو گفتی: چشم ها را باید شست.....

                                                  شستم ولی! ......

سهراب تو گفتی: جور دیگر باید دید.....

                                                 دیدم ولی!.......

گفتی زیر باران باید رفت:.....

                                                 رفتم ولی!......

او نه چشم های خیس و شسته ام را

نه نگاه دیگرم را، هیچ کدام راندید!

فقط درزیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

                                                  دیوانه باران ندیده!!

گلدون

گل من گوش کن عزیزم گلدونت برات می خونه
تو کدوم باغ قشنگی ریشه هات زده جوونه
می دونم وسعت گلدون واسه تو کوچیک و تنگ بود
با تموم سادگیهاش واسه من اما قشنگ بود
گل من رفتی و گلدون می خونه برات عروسک
تو به آرزوت رسیدی باغ خوشبختی مبارک
اما گاهی من می ترسم که تو اونجا خوش نباشی
نکنه غصه بیاد و گل من پژمرده باشی
گل من خبر نداری دل گلدونت می گیره
اگه تو پژمرده باشی گلدونت برات می میره
گل من نگو که اونجا دل تو برام می گیره
گل من نگو شکستی گلدونت برات بمیره
نکنه لگد شه ساقه ات زیر پای هر غریبه
ساده دل نباش گل من که دنیا پر از فریبه
نکنه یه وقت شکستی آخ داره اشکام می ریزه
نمی دونی خاطر تو واسه من چقدر عزیزه

 

دلتنگیها

دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده. خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم

به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم

دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.تو را کجا مي توان ديد؟ در آواز شب اويز هاي عاشق؟ در چشمان يک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته

دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي

اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم

کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم

مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند

مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود

مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به توهديه نشود

دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم

دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد

دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم

دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود

دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته

دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره